۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

وبلاگ عادل

این لینک وبلاگ عادل است:

حتما بخونین، مسلما بیشتر و بهتر از ما اطلاعات داره:




اخبار

سلام

ببخشید یه چند وقتی‌ بود که نرسیدیم خدمتتون :

۱.امروز رفته بودیم برای ویزا، یک کم گیج شدیم والا!

مدارک را دادیم و قبول کرد و خیر و خوشی‌ ....شکر خدا.

اما سیستم اینجوری که پاسپورت پیش  آنها ماند و قرار  ظرف ۳،۴ روز پاسپورت و ویزا رو بفرستن برامون !

نمی‌دونم والا؟

یعنی‌ واقعا ظرف ۳،۴ روز ویزا را میدهند؟

تا ببینیم خدا چی‌ می‌خواد.

۲. اینجا یه دوست عراقی‌ پیدا کردیم به نام حیدر که روابط بین چین و خاور میانه میخونه،

کلی‌ بهمون اطلاعات داد که بعدا براتون میگیم، همینقدر بگم که چشممون خیلی‌ باز شد


۳.در این دانشگاه کلا ۲ تا ایرانی‌ وجود دارد: عادل و مینا .

ما عادل رو امروز دیدیم که مردم شناسی‌ به زبان  چینی‌ میخونه.

قرار بیشتر همدیگر رو ببینیم.

ایرانی‌ها اینجا اصلا وضع خوبی ندران بدا براتون مفصل میگیم.

همین قدر بگم که باید ۳ ماه یک بار بری خودتو به پلیس معرفی‌ کنی‌.


تا بعد


۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

بهار

اولین نشانه‌های بهار در پکن رویت شد اما هوا همچنان خیلی‌ آلوده است.



bawtze


یک غذا که دورش خمیر بخار پز است و وسطش یه چیزی هست بعضی‌ وقتا هم نیست !



بدون شرح

valentine in china



غذا خوری شلوغ دانشگاه

مهمانی قبل آمدن به چین

۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

darkhast e sanaz

Mohammad :bayad begam ke man dige hal nadaram farsi benevisam chon sakhte
vase hamin az in be bad pinglish minevisam. injuri rahat tar o bishtar mitunam benevisam.
jaleb e bedanid ke be gofte ye khodeshun 10 sal tul mikeshe ke be tor e kamel khundan o neveshtan ya d begiran.
structure zabuneshun kollan ba ma fargh dare vase hamine ke vaghti be tarjome mirese kheyli vaghtaa chert o pert hasel mishe.
kalame ye forbiden city tarjome ye ye kalame ye chini va dar vaghe kelame ye forbidden dar inja yani kesi ejaze nadare bi ejaze ye emperatur kharej o dakhel beshe .hamuntor ke goftam kollan vaghti ye ebarat e chini ro kalame kalame tarjome koni chert o pert az kar dar miad.
maa forbiden city ro kamel nadidim hanuz, amma ye sakhtar e chan laye ei dare.
az chand hayat bayad rad shi te be ghasr e asli beresi.
badan sharh e mofasal tari khaham dad.hanuz kamle nadidamesh.
derakht haye kheyli ghashangi daran in chini ha.
pich o taab haye ghashangi dare derakhtashun.
hala bahar she bayad jaleb tar she.
amma baz ham migam vaghti vared e in ghasr hayi ke az door ba shokuh be nazar miresan beshi dar dakhel memari e cheshm navazi nemibini.
vaghean dar amr e memari e dakhel ,memari irani-eslami hamchonin memari e klisaha ye ouroupaei chize dige eiye.

۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

معمارى چينى بيشتر در سقف خلاصه ميشه. يعنى اينكه وقتى به طور مثال به شهر ممنو عه بريد و به ساختمان ها نگاه كنيد زياد چيز خاصى در معمارى در و ديوار و پنجره نمى بينيد.ديوار ها معمولا ساده و گچى هستند ،يك دست قرمز.بر عكس ايران و اروپا كه ريزه كارى هاى زيادى در نماى داخل مشاهده ميشه. همچنين اگر به سقف ها دقت كنين ميبينين در جزيات همه كپى هم هستند. معمارى چينى دورنما ى بسيار زيبايى داره اما در داخل ، پنجره ها، ...من چيز خاصى نديدم.


در ورودى شهر ممنو عه



يكى با لباس قديمى عكس ميگيرد




در ايستگاه هاى مترو گيت بازرسى وجود دارد !



۱۳۸۷ اسفند ۱۹, دوشنبه

وقتى تو خيابون با زهرا راه ميريم مردم به طرز تابلويى به ما زل ميزنن .حالا جالبيش اينجست كه جنوب پكن كلى مسلمون دره.و اينا مسلمون نديده نيستن!!
اما اين هم جالبه كه وقتى ميپرسن ميگن شما ايرانى هستين ؟ و نميگن شما عرب هستين؟ به نظر ميرسه اينجا عرب نمياد؟!! در صورتى كه در امريكا اول فكر ميكنن كه ما عرب هستيم.
چند روز پيش يك رستوران حلال پيدا كردم نزديك خونمون. كوچك اما غذاش خوبه. خوبيش اينه كه منو ى تصويرى دارد. غذا هاش هم خوبه. غذا هاى دانشگاه خيلى كيفيت نداره. خيلى هم در هم بر همه.و تقريبا در همه چى خوك وجود دره كه غذا خوردن رو سخت ميكنه.اما اينجا غذاش خوبه. ديروز كه براى خريد رفته بوديم يه آقاى آمريكايى ديديم كه كمى هم فارسى بلد بود.واسه تدريس انگليسى اومده بود اينجا و كلى برامون از چگونه كلاه بر سر مردم گذاشتن فروشنده هاى چينى گفت. به اين نتيجه رسيديم كه كلى متد مشترك استفاده ميكنن. دليل فارسى بلد بودنش هم اين بود كه 3 ماه در ايران به خدمه ى هواپيما انگليسى درس ميداده.

مردم سخت كوش

خيلى جالبه اينجا انگار چيزى به نام تعطيلى وجود ندارد. دانشگاه 7 روز هفته پر .و هميشه غذا خورى ها مشغول به كارن؟!!
اين رفيق هاى من هر 7 روز هفته از ساعت 9 صبح تا 10 شب اينجا درس ميخوانند

۱۳۸۷ اسفند ۱۸, یکشنبه

محمد ميگويد از چين:

چين شلوغ است . ماشين ها مدام بوق ميزنند. آدم ها مدام بر زمين تف ميكنند. چين گران است. هر كى گفته ارزان است ، دروغ مى گو يد.
فروشنده ها بسيار متقلبند.
باشد تا بعدا باز هم بگويم


۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه

آفتاب

حالا يه كم قر بزنم از هواى خيلى كثيف اينجا:


campus



غرفه حلال فروشى سلف دانشگاه


علاوه بر اين غرفه ،يه رستوران هم تو دانشگاه هست كه غذاى حلال فقط به مسلمون ها ميفروشه.يه مسلمون پيدا كرديم اونجا كه ميگفت خودش عربى ياد گرفته و سعى ميكنه قران رو به عربى بخونه.




سيب زمينى پخته و آناناس چيز هايى هستند كه اغلب توسط دست فروش ها در خيابانها فروخته مى شوند.






قطب شمال

۱۳۸۷ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

ضد حال

با كلى هيجان وارد فرودگاه شدم،پس از گذر از يكى دو  تا گيت بازرسى بالاخره به درب خروجى رسيدم.البته يكى دو مامور و يه نقاله مخصوص چمدان و يه سوراخ نگهبانى  اونجا هم بود،اما همه رد ميشدن.من هم داشتم خوشحال و شاد رد ميشدم كه يكى از مامور ها گفت پاسپرت.پاسپرتم رو نشون دادم،گفت وسايلت  رو هم بذار رو نقاله.من هم گذاشتم و از اون طرف برداشتم و پاسپرتم را هم كه مامور بهم بر گردونده بود گذاشتم سر جاش و با يه زحمتى كوله سى پونديم رو انداختم رو دوشم كه يكى ديگه از اون سوراخ در اومد و گفت پاسپرتت رو بده، وسايلت را هم بيار بذار رو اين ميز كه تو همون سوراخ بود.يهو ديدم همه گيت خروجى رو رها كردن و ريختن سر كوله و چمدون من به گشتن.يكى يكى هم ازم مي پرسيدن واسه چى اومدى اينجا؟من هم واسه دونه دونشون توضيح ميدادم.خلاصه يه يك ربعى اشك ما رو در آوردن اونجا.چه بسا يه خرابكار  ديگه(!)هم از اون گيت رد شده اما كسى نفهميده.چون همه مامورها  فقط مشغول  من بودند.آخرش هم نااميد، من و چمدون و كوله به هم ريخته ام رو گذاشتن و رفتن و حتى يه معذرت خواهى هم نكردن.واقعا كه شرم آور!
اينو در راستاى ايميل محمد نوشتم كه گفته بود به ثانيه نكشيده تو فرودگاه كارت راه ميفته…يادش نبوده كه من يه چيزى رو سرم دارم كه او نداره ;)

مسيري كه ما ازش اومديم چين